مطالب جالب و جذاب

مطالب جالب و مفید از همه جا ، مطالب تاریخی - علمی - خلاصه جالب ترین ها رو میتونید تو این وبلاگ پیدا کنید

مطالب جالب و جذاب

مطالب جالب و مفید از همه جا ، مطالب تاریخی - علمی - خلاصه جالب ترین ها رو میتونید تو این وبلاگ پیدا کنید

از آسمان افتاده


از آسمان افتاده
محمد ابراهیم خان معمار باشی ملقب به وزیر نظام مردی زیرک بود و مدتی حکومت تهران را بر عهده داشت. در طول مدت حکومتش شهر تهران در نهایت نظم و آرامش بود.
روزی یکی به وزیر نظام شکایت کرد که چون عازم زیارت مشهد بودم، خانه ام را برای نگهداری به فلان روضه خوان دادم.
اکنون که مراجعت کردم مرا به خانه راه نمیدهد و میگوید که من متصرفم و تصرف قاطع ترین دلیل مالکیت است.
وزیر نظام بر صحت ادعای شاکی یقین حاصل کرد و روضه خوان غاصب را احضار نمود تا اسناد مالکیت را ارائه دهد. روضه خوان شانه بالا انداخت و گفت:
سند و مدرک لازم ندارد، خانه مال من است زیرا متصرفم.
حاکم گفت: در تصرف تو بحثی نیست، فقط میخواهم بدانم که چگونه آن را تصرف کردی؟
روضه خوان که خیال میکرد وزیر نظام از صدای کلفت و کلمات
مسجعی که از ته گلو میگفت از وی حساب میبرد با بی پروایی دوباره جواب داد:
از آسمان افتادم توی خانه و متصرفم. از متصرف مدرک نمیخواهند.
وزیر نظام دیگر تأمل را جایز ندید و فرمان داد او را همان جا به چوب و فلک بستند تا از هوش رفت. پس از آنکه به هوش آمد به وی گفت:
میدانی که چرا مجازات شدی؟ برای اینکه من بعد هر وقت خواستی از آسمان بیفتی، به خانه خودت بیفتی نه خانه مردم.

نه به این شوری شور نه به اون بی نمکی


نه به آن شوری شور و نه به این بی نمکی

در کتاب چنته درویش اینطور آمده است که درسال 1260 خورشیدی عبدالوهاب خان آصف الدوله حاکم خراسان بود و بی اندازه به مردم سخت می گرفت. در همان ایام شیخ الرئیس قاجار که از شعرا و دانشمندان بود، از زبان مردم خراسان رباعی زیر را سرود و بعنوان شکایت به تهران فرستاد.
نایب السلطنه برگو به شه پاک سرشت
که یکی ز اهل خراسان به من این بیت نوشت
آصف و ملک خراسان به تو ارزانی باد
ما ره عشق گرفتم چه مسجد چه کنشت

چون به عرض شاه رسید همان دم آصف الدوله معزول و به جای او محمود خان فرمانفرما منصوب گردید و او هم بی اندازه نرمی و سستی نشان داد که باز مردم ناراضی شدند. لذا رندی درباره او این بیت را سرود که به صورت ضرب المثل در آمد:
شه فرستاده به ما حاکم فلفل نمکی
نه به آن شوری شور و نه به این بی نمکی


خروس بی محل


خروس بی محل 
کیومرث شاه پیشدادی سر دودمان سلسله باستانی پیشدادیان ایران بود که مورخان او را آدم ابوالبشر و گِل شاه یعنی شاهی که از گِل آفریده شده و نخستین پادشاه جهان دانسته اند.
کیومرث را پسری بود به نام پشنگ که همیشه بر سر کوهها به درگاه خداوند در حال نیایش بود. کیومرث به پشنگ بسیار علاقه داشت و هر از گاهی به سراغ او میرفت. روزی دیوان که از دست کیومرث منهزم شده بودند به منظور انتقام به سراغ پشنگ رفتند و هنگامی که سر بر زمین داشت پاره سنگی بر سرش کوفتند و او را هلاک کردند. 
روزی که کیومرث برای دیدار پشنگ به سراغ او رفت جغدی بر سر راهش ظاهر شد و بانگ زد. کیومرث چون فرزندش را نیافت و دانست پشنگ را کشتند جغد را نفرین کرد و به همین جهت از آن تاریخ جغد را پیک نامبارک و صدایش را شوم دانستند. 
آنگاه کیومرث در مقام انتقام از دیوان برآمده با سپاهی گران به سوی دیوان شتافت. 
در سفر بر سر راه خروسی سفید رنگ و مرغ و ماری را دید. خروس مرتباً به مار حمله میکرد و هر بار که موفق میشد با منقارش بر سر مار نوک بزند به علامت پیروزی بانگ می کرد. کیومرث را خوش آمده سنگی برداشت و مار را بکشت و بانگ خروس را به فال نیک گرفت. کیومرث پس از غلبه بر دیوان در برگشت آن مرغ و خروس را بهمراه آورد و دستور داد آنها را نگاهداری کنند. 
معمولاً خروس به هنگام روز بانگ می کند و چون شب شد تا سپیده دمان که طلایه روز و روشنایی است بانگ نمیزند. ولی از قضا روزی خروس موصوف شبانگاهان که بیموقع و نابهنگام بود به آواز برآمد. همه تعجب کردند که این بانگ چیست ولی چون معلوم شد که کیومرث از دنیا رفته آن خروس را خروس بی محل خواندند و از آن سبب بانگ خروس را در شب هنگام به فال بد گرفته و شوم دانسته اند....

ریشه های تاریخی امثال و حکم ایرانی

ضرب المثل



رفت اونجا که عرب نی انداخت 


جوانی از قبیله ای خواهان دختری از قبیله دشمن میشود و چون به خواستگاریش میرود، پدر دختر شرط عروسی را آوردن نی ای که پرتاب می کند معلوم کرده و غافل از اینکه نی به سمتی پرتاب میشود که در پشت آن تپه، عده ای از افراد قبیله اش را برای کشتن جوان گمارده بود...

امثال و حکم